من از ماتم سرای شمع بی پروانه می آیم
متن زیر در تاریخ87/8/18، ساعت: 7:21 عصر نوشته شده است.
¤ سر گذشت گل غمتا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می ازود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
چون بهار جوانیم پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد
یا دلم را چو روزگار شکستی هست
می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه
گل غم مست جلوه خویش است
هر نفس تازه روتر از پیش است
زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود
او گلی را به سینه من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت
¤ نویسنده: دخترک گریان
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
RSS
کل بازدیدها: 45189
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 17
درباره خودم
دخترک گریان
من غم فروش دوره گردم با شادی بیگانه ام و از کامرانی ها چیزی نمی دانم . من غم فروش بی خانمانم عشق را نمی شناسم و دیگر اشک شمع را دوست ندارم .من غم فروش بی آزارم و غم را با اشک چشم مبادله می کنم |
لینک به وبلاگ
ْآرشیو یادداشت ها
آبان 1387
مهر 1387
آذر 1387
دی 1387
لینک دوستان
همه جوره
سومین سال انتظار
HOT ENTERTAINMENT NEWS
لبخند
یک قطره اشک
kiss 4 you
scarlet
اشتراک در خبرنامه