من از ماتم سرای شمع بی پروانه می آیم
متن زیر در تاریخ87/8/28، ساعت: 8:1 عصر نوشته شده است.
¤ بریدمهر کس که دلی داشت به دلدار سپرد...
این دل نفرین شده ی ماست که...
تنهـــــــــاست هــــــــــنوز...
...
¤ نویسنده: دخترک گریان
متن زیر در تاریخ87/8/23، ساعت: 5:51 عصر نوشته شده است.
¤ اعتراف
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز این خاطر پریشان را
میکشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگین حجاب مژگان را
دل گرفتار خواهشی جانسوز
از خدا راه چاره می جویم
پارسا وار در برابر تو
سخن از زهد و توبه می گویم
آه ... هرگز گمان مبر که دلم
با زبانم رفیق و همراهست
هر چه گفتم دروغ بود دروغ
کی ترا گفتم آنچه دلخواهست
تو برایم ترانه میخوانی
سخنت جذبه ای نهان دارد
گویا خوابم و ترانه تو
از جهانی دگر نشان دارد
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل ”آری و نه“ به لب دارند
ضعف خود را عیان نمیسازند
راز دار و خموش و مکارند
آه من هم زنم ‚ زنی که دلش
در هوای تو میزند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
¤ نویسنده: دخترک گریان
متن زیر در تاریخ87/8/18، ساعت: 7:21 عصر نوشته شده است.
¤ سر گذشت گل غمتا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می ازود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
چون بهار جوانیم پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد
یا دلم را چو روزگار شکستی هست
می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه
گل غم مست جلوه خویش است
هر نفس تازه روتر از پیش است
زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود
او گلی را به سینه من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت
¤ نویسنده: دخترک گریان
متن زیر در تاریخ87/8/15، ساعت: 6:57 عصر نوشته شده است.
¤ اسیر¤ نویسنده: دخترک گریان
متن زیر در تاریخ87/8/12، ساعت: 3:57 عصر نوشته شده است.
¤ بیچاره این دلزورکی نخند عزیزم می دونم اومدی بازی
نمی خوام این آخرین بازی زندگی ام ببازی
خودتو راحت کن و فکر کن جبران گذشته ست
از منم می گذره اما به دلت چاله نسازی
اومدی بشکنی بشکن از من ساده چی مونده؟
قبل تو هر کی بوده تمام تار و پود و سوزونده
تو هم از یکی دیگه سوختی می خوای تلافی باشه
بیا این تو دل و باقی احساسی که مونده
دل من اونقده پاره ست موندنش مرگ دوباره ست
آسمون سینه ما خیلی وقته بی ستاره ست
همینی که باقی مونده واسه دلخوشی تو بشکن
تیکه تیکه هاو بردن آخرینش هم تو بکن
نمی خوام بگذره عمری خسته شی واسه فریبم
یقه ات رو نمی گیره هیچ کس آخه من این جا غریبم
بزن و برو عزیزم مثل هر کسی که زد و برد
طفلی این دل که همیشه به گناه دیگران مرد
نفرتت رو از غریبه سر یه غریب خراب کن
خنده کوتاه من رو بیا گریه کن عذاب کن
مهمم نیست که چه جرمی یا گناهی این سزاشه
باقی دلم یه مشت خاک همینم می خوام نباشه
عقده های یک شکست رو خالی کن سر دل من
دیگه متروک مونده و سرد خاک پیر ساحل من
از نگاهات خوب می فهمم که تو فکرت یه فریبه
بازی بسه پاشو بشکن من غریب و تو غریبه
¤ نویسنده: دخترک گریان
متن زیر در تاریخ87/8/11، ساعت: 6:13 عصر نوشته شده است.
¤ برای آخرین رنج¤ نویسنده: دخترک گریان
متن زیر در تاریخ87/8/11، ساعت: 4:30 عصر نوشته شده است.
¤ خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااخوش بختی را دیروز به حراج گذاشتند
حیف من زاده ی امروزم
خدایاااااااااااااااااااااااااااا جهنمت فرداست
پس چرا امروز می سوزم؟
خوش بختس¤ نویسنده: دخترک گریان
متن زیر در تاریخ87/8/7، ساعت: 12:10 عصر نوشته شده است.
¤ چه آرزو ها¤ نویسنده: دخترک گریان
متن زیر در تاریخ87/8/5، ساعت: 5:58 عصر نوشته شده است.
¤ جواب می خوامکسی می دونه من باید چیکار کنم
که خدا جوابمو بده؟؟
لطفا بهم بگید
¤ نویسنده: دخترک گریان
متن زیر در تاریخ87/8/4، ساعت: 2:56 عصر نوشته شده است.
¤ و بعد از رفتنتشبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزو هایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای
در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهاییم رویید
با حسرت جدا کردم
و تو ...
در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب
ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا, تا کی, برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت
باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رشم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره
با مهربانی دانه بر می داشت
تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو
تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو
هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را
با عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته چشمان زیبای تو ام برگرد!
ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو
در راه عشق انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سر دست
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا ؟! ...
شاید به رسم پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت
دعا کردم
¤ نویسنده: دخترک گریان
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
RSS
کل بازدیدها: 45136
بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 2
درباره خودم
دخترک گریان
من غم فروش دوره گردم با شادی بیگانه ام و از کامرانی ها چیزی نمی دانم . من غم فروش بی خانمانم عشق را نمی شناسم و دیگر اشک شمع را دوست ندارم .من غم فروش بی آزارم و غم را با اشک چشم مبادله می کنم |
لینک به وبلاگ
ْآرشیو یادداشت ها
آبان 1387
مهر 1387
آذر 1387
دی 1387
لینک دوستان
همه جوره
سومین سال انتظار
HOT ENTERTAINMENT NEWS
لبخند
یک قطره اشک
kiss 4 you
scarlet
اشتراک در خبرنامه